محمد مهدي تهراني جديدترين مطلب وبلاگ "ميثم تمار" را در پاسخ به يکي از حاميان رئيس دفتر رئيس جمهور، به کالبدشکافي دو جريان تخريبي عليه رئيس جمهور اختصاص داد و نوشت: در حاشيه يادداشت "بايد احمدي نژاد را نجات بدهيم!" يکي از دوستان مطلبي نوشته بود، که به جهت روشن تر شدن مسائل و از آنجا که اين مطلب در واقع رونمايي از جنس قضاوت هاي يک جريان است و صرفا اظهار نظر يک فرد نيست، پاسخ به آن ضروري به نظر مي رسد.
در مطلب فوق الذکر با اشاره به محتواي يادداشت "بايد احمدي نژاد را نجات بدهيم!" آمده بود:«اگر اين دو جريان به مثابه يک گازانبر عمل ميکنند، بايد بر يک محور مشترک به اين فعل بپردازند! حال اين سوال مطرح ميشود، اين چه نقطهي مشترکي است که ما نمي دانيم...»
اين سوال، سوال بسيار خوبي است. به نظر مي رسد اگر اين سوال را باز کنيم آن وقت است که مشخص مي شود در چه فضايي قرار گرفته ايم. اولا بايد گفت موضوع بحث ما اکنون سطح خواص جامعه است. خواصي که سوم تير نيز با حضور فعال و ارتباط گيري آنها با بدنه جامعه کليد خورد و امروز سطح خواص حامي احمدي نژاد به واسطه نقش آفريني اين دو جريان گازانبري گاهي دلسرد شده است.
بحث از رابطه "امام و امت" درست و لازم است، اما اگر قرار باشد احمدي نژاد در جايگاه امام بنشيند يا اينکه خواص به اين بهانه کلا نفي و حذف شوند، يک بحث انحرافي است. شخص رهبري بارها و بارها از تفکيک امت به خواص و عوام سخن به ميان آورده اند و براي خواص سلسله وظايفي را مطرح کرده اند. کساني که از بحث "امام و امت" مي خواهند حذف خواص جامعه را نتيجه بگيرند، نتوانسته اند خواص را متقاعد کنند و به همين دليل اکنون درصدد پاک کردن صورت مسئله و برچسب زدن هستند و جالب اينکه خود خواسته ياناخواسته در راستاي ايجاد خواصي جديد در غالب جريان موازي حرکت مي کنند که اين با آن نگرش اوليه تناقض دارد. در اين ميان ظرافت هايي هست که مي گذريم.
چنانکه گفته شد و اکنون مورد سوال هم قرار گرفته است، دو جريان افراطي داخل و خارج دولت دقيقا در راستاي يک محور مشترک تلاش مي کنند. به عبارت ديگر برآيند عملکرد اين دو چه بخواهند و چه نخواهند؛ چه آگاه باشند و چه نباشند؛ چه پاي غرضي در ميان باشد و چه نباشد، يک نتيجه است و آن حذف بدنه انقلابي احمدي نژاد در سطح خواص است و نيز خلوت کردن اطراف احمدي نژاد از خواص انقلابي در کنار ايجاد دوقطبي ها و اختلافات شديد در بدنه.
طيف افراطي خارج دولت از طيف هاي مختلفي تشکيل شده است. برخي از اينها تا کنون کينه احمدي نژاد را داشته اند اما فرصتي براي بروز پيدا نکرده بودند. برخي از اينها روز شماري مي کنند براي اينکه احمدي نژاد را زمين بزنند و حاميان او را دلسرد کنند. روزشماري مي کنند براي اينکه به همه بقبولانند احمدي نژاد از اول هم ولايتمدار نبود؛ پاکدست نبود؛ انقلابي نبود؛ امام زماني نبود. تمام تلاش خود را انجام مي دهند که اثبات کنند دولت دهم دولتي فاسد، ضدولايت، ضد روحانيت و... است. تمام تلاش اين جريان خلوت کردن اطراف احمدي نژاد است.
جريان داخل دولت هم خواسته يا ناخواسته همين روند را متاسفانه تکميل مي کند و به شکل دهي همان حرکت گازانبري ياد شده مبادرت مي ورزد. اين جريان هر روز دايره انقلابيون حامي احمدي نژاد را تنگ تر و تنگ تر مي کند. به جاي اينکه بدنه خواص انقلابي دلسوز را همراه خود کند، جرياناتي در مقابل اين بدنه سامان مي دهد، خواص ديگري مي سازد و مي کوشد اين بدنه را حذف کند يا به حاشيه براند. طرد کردن يک اشتباه بزرگ و خطرناک است که مي تواند فرجام خوبي نداشته باشد.
اگر فضاهايي مثل همين ديدار با دانشجويان با تمام حواشي آن چند بار ديگر تکرار شود، گمان و پندار دانشجوياني که در تشکل ها حامي احمدي نژاد بودند، چه خواهد بود؟ آيا فکر مي کنند احمدي نژاد دارد دايره حاميان خود را وسيع تر مي کند يا اينکه فکر مي کنند کساني در دل دولت براي حذف آنان و حذف منتقدين و مصادره کردن احمدي نژاد به نفع خود شبانه روز تلاش مي کنند؟ آيا جريان همراه مشايي از بدنه دانشجويي سراغ گرفته است تا ببيند چه فضايي بعد آن روز ايجاد شد؟ آيا ديد خبرگزاري فارس چگونه موج سواري کرد؟ واکنش طرف دولت چه بود؟ جز اينکه معاون اطلاع رساني دولت مصاحبه کرد و چرت و پرت گفت و در مقام توصيه به تشکل ها برآمد؟! چرا ما بايد اصرار به طرد و ايجاد بدبيني داشته باشيم؟ اگر کمي بخواهيم منطقي قضاوت کنيم، نتيجه اين روند چه خواهد شد؟ جز اين است که ريزش خواص حامي احمدي نژاد را به دنبال خواهد داشت؟ اين خيانت به احمدي نژاد و انقلاب نيست؟
به فرض که حاج منصور ارضي و آيت الله مصباح انتقاد کنند و انتقادشان هم تند باشد. آيا ما حق داريم به داشته هاي خود چوب حراج بزنيم؟ آيا حق داريم حساب اينها را با کينه توزان يکي کنيم؟ مگر نه اين است که خود ما و بسياري از فعالين انقلابي بزرگ شده ارکند و دعاي سحرگاه ارک؛ و مگر نه اين است که از انديشه هاي امثال مصباح يزدي تا کنون بهره ها برده ايم؟ به فرض که اينان به زعم شما اشتباه کنند و در دام افراطيون معاند دولت و کساني که کينه دولت را داشته اند، بيفتند. اين چه جنس برخوردي است که دوستان دارند؟ چرا جريان راديکال داخل دولت به جاي طرد و حذف و اختلاف افکني و تکفير و توهين، فکري براي ارتباط گيري با بدنه انقلابيون و افزايش دايره حاميان احمدي نژاد نمي کند؟ چرا به اختلافات و شکاف ها دامن مي زند و درصدد توسعه اين شکاف ها حتي در هيئت ها برمي آيد؟ چرا بين منتقدان تفکيک نمي کند؟ مگر تا ديروز حرف از اهميت مسجد و جايگاه مسجد و هيئت نبود؟ چون انتقاد مي کنند، بايد حذف شوند؟ مگر همين ها در همايش هاي انتخاباتي آورده نشدند و مورد تجليل قرار نگرفتند؟ الان بد شدند و ديگر مهم نيستند؟ چرا آن آدم نابيناي نادان مي آيد در تلويزيون مي گويد انتقادي نيست. ما نمي بينيم؟ چرا برخي اصرار دارند احمدي نژاد را مقابل حاج منصور و مصباح و شريعتمداري و... بگذارند؟ چرا به جاي رفع ابهامات مانند تيغه افراطي خارج دولت مي کوشند اين دعوا را سنگين تر و سنگين تر کنند و طرف هاي منتقد دلسوز احمدي نژاد را طرد کنند؟ چه دليلي دارد که منتشر کنيم احمدي نژاد کيهان مي خواند يا نمي خواند؟ با اين انتشار، کيهان اصلاح مي شود؟ کدام مشکل حل مي شود؟ چرا برخي اصرار دارند همه را از قطار پياده کنند؟ يک علت اينکه منتقدان دلسوز نيز گاه متاثر از جريان کينه توز مي شود، همين جنس مواجهه جريان داخل دولت است.
اگر برخي اسم اين فعاليت ها در درون دولت را دوستي احمدي نژاد مي گذارند به نظر من نام اين نوع دوستي، قطعا دوستي خاله خرسه است. اينکه حساب همه منتقدين را با جريان کينه توز به احمدي نژاد يکي کنيم، يک خطاي فاحش است و از اين خطا قطعا و يقينا کينه توزان احمدي نژادند که بهره مي برند چنانکه بردند.
از سوي ديگر فعاليت اين دو تيغه راديکالي و گازانبري بزرگ شدن هر چه بيشتر مشايي را تا کنون به دنبال داشته است. مشايي تا همين چند وقت پيش شده بود معيار تقسيمات و مبناي جدال ها و دعواها و در نهايت اختلاف ها و صف کشي ها.
ما نه شيوه مخالفت را آموخته ايم و نه شيوه حمايت را. فلان شخص که الان از مقربان است سرمقاله متملقانه در ايرنا مي نويسد در تجليل از مشايي. اگر مشايي درست هم بگويد اين جنس نوشتن يعني به لجن کشيدن مشايي! چرا زبان دوستان با زبان بدنه انقلابي تفاوت پيدا کرده است؟ چرا با زبان بدنه انقلاب حرف نمي زنند؟ چرا به جاي ارتباط گيري با بدنه بر همه چوب طرد و نفي و رد مي زنند؟
دو جنس تعصب در دو سوي افراطي ايجاد شده است. تا آخرِ بسياري از حرف ها که در اين ميان زده مي شود را مي دانم و خبر دارم. خيلي از استدلال ها را هم مي دانم و مي دانم که دوستان در نهايت چه کساني و کجاها را متهم مي کنند. نظرم در مورد مشايي را هم شايد جداگانه نوشتم. با تمام اينها اين شيوه دفاعي که دوستان انتخاب کرده اند و اين روند اختلاف افکني که در دستور کار قرار داده اند، راه به ترکستان مي برد.
صراحتا هشدار مي دهم و در اين هشدار صد در صد يقين دارم؛ اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا کند و به شکاف ها دامن زده شود، ما روزي به شدت در مقابل هم قرار خواهيم گرفت و فتنه اي به پا خواهد شد که در طول تاريخ انقلاب بي سابقه باشد، فتنه اي که تمام ارکان کشور را به هم بريزد و مقصر شکل گيري اين فتنه هر دو جريان راديکالي موجود خواهند بود.
اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا کند و به شکاف ها دامن زده شود، ما روزي به شدت در مقابل هم قرار خواهيم گرفت و فتنه اي به پا خواهد شد که در طول تاريخ انقلاب بي سابقه باشد، فتنه اي که تمام ارکان کشور را به هم بريزد و مقصر شکل گيري اين فتنه هر دو جريان راديک